در جامعه شناسى سياسى ماکس وبر، صورتى از حاكميت سياسى سنتى است كه در آن خاندان پادشاهى قدرت جابرهاى را از طريق دستگاه ديوانى اعمال مىكند.
اساسا دو منشاء براى پاتريمونياليسم برشمردهاند، اول؛ بر پايه مدعاى وبرى است كه معتقداست: ابتدايى ترين ساختار سياسى سنتى با اقتدار يک رئيس بر قبيلهاش شكل مىگيرد. دستگاه اجرايى اين اقتدار مستقيما از اعضاى خانواده گسترده پدرسالار فراهم میآيد. توسعه و گسترش اين دستگاه و تغيير در تركيب آن از اعضاى خانواده به ماموران ديوانى ساخت پدرسالار(patriarchal) را به ساخت پاتريمونيال بدل مىسازد.
دوم؛ گرث و ميلز منشا ديگرى براى ساخت پاتريمونيال قائل شدهاند و از تصلب اقتدار فرهمند و روال مندشدن سازمان ادارى آن نام مىبرند.
ماکس وبر فئوداليسم و پاتريمونياليسم را نمونههاى آرمانى دو سر طيفى مىداند كه انواع گوناگون ساخت اقتدار در جوامع سنتى را تشكيل مىدهند. او معتقد است كه فئوداليسم متعلق به جوامع سنتى اروپايى و ديوان سالارى پاتريمونيال از ويژگىهاى ساخت قدرت در شرق است.
مهمترين خصوصيات اين ساختار قدرت را چنين مىتوان برشمرد:
١- وابستگى كامل نظام ديوان سالارى به شخص پادشاه و فردى بودن روند تصميم گيرى كه موجب شخصى شدن كامل اقتدار مىگردد.
٢- در عين وجود استبدادى راى، پادشاه تحت تاثير اطرافيان و نزديكان قراردارد لذا به منظور تقرب جويى به شخص پادشاه و تاثيرگذارى بر تصميمات وى، دربار و ديوان همواره در التهاب نوعى مبارزه قدرت پنهان به سر مىبرد.
٣- پادشاه به منظور تثبيت موقعيت و حفظ حاكميتاش، به شكلى به رقابتهاى پنهان و آشكار در اطراف خود دامن مىزند و براى جلوگيرى از شكل گيرى قدرت نمايانى در خارج از سپهر حاكميت انحصارى خويش همواره در كار اخذ و اعطاى مناصب به اطرافيان بر حسب ميزان سرسپردگى آنان است.
٤- ساختهاى پاتريمونيال به شدت متكى به ارتش و نيروى نظامىاند. لذا پادشاه در راس قواى نظامى قرارداشته و سرسپردگى كامل آنان را طلب مىكند.
۵- نظامهاى پاتريمونيال علاوه بر استحقاق ناشى از قهر و غلبه و اعتبار موروثى سلطنت، از مشروعيت دينى نيز براى تثبيت پايههاى اقتدار خويش بهره مىجويند. موسكا مىگويد: «سيمان مذهب، مقوم نظام پاتريمونيال است.»
٦ـ نظام پاتريمونيال نوعاً گرفتار تعارضى است ميان افزون خواهىهاى مزدوران لشگرى و غلامان سرسپرده از يک سو، و افزايش نارضايتى مردم از روند دائماً رو به افزایش اخذ ماليات از سوى ديگر، كه باعث افزايش نارضايتىهاى عمومى مىگردد. اين قبيل نارضايتىها بعضاً موجبات شكل گيرى اعتراضات كاريزمايى در اشكال موعودگرايى (Mesianism) و هزاره گرايى(Millenarianism) مىگردد.
ماکس وبر، معتقد است كه جوامع اسلامى نوعى ساخت پاتريمونيال را پس از طى دوره كاريزمايى اوليه ايجاد و تجربه كردهاند.