دپولتیزه depolitise کردن مردم، یعنی عدم حساسیت مردم نسبت به جامعه و سرنوشت آن. بی تفاوت بودن آدمی به غیر و دیگری، به دیگری و به اجتماع و به اتفاقات رخ داده در آن بیتفاوت بودن.
به وضع موجود نامطلوب به هر دلیلی پشت کردن و نسبت به آن وقعی ننهادن، سر در آخور خویش کردن و هیچ از جامعه نفهمیدن و یا فهمیدن و به هیچاش نیانگاشتن و بالاخره به وجود آوردن وضعیت و موقعیتی که در آن موقعیت و جایگاه مردم نسبت به آیندهی جامعه نا امید شده و احساس یاس کرده و حتی از سخن گفتن برای اصلاح نیز هراسیدن و به قول جین شارپ؛ “اتیمیزه شدن” و یا اگر هراسی هم نبود، هیچ تمایلی برای اصلاح و تمرین روند دموکرات شدن و گشتن جامعه نداشتن.
بد ترین نوع تخدیر و استحمار یک ملت، بی اهمیت کردن سرنوشت آن جامعه و فرهنگ و خاک است برای مردمان آن مملکت چرا که اگر مردم این حساسیت اجتماعی را از دست دهند، کنترل خود را به راحتی در دست تثلیث شوم «استحمار و استبداد و استثمار» واگذار کرده و در نتیجه به راحتی به «استضعاف» نیز تن میدهند.
ضعیف در «فکر» در «فهم» در «فرهنگ» و در نهایت در «سیاست» و در برابر «طبقه ی حاکم» یعنی انحطاط، انحطاط فرهنگی، انحطاطی سیاسی، انحطاط فلسفی، انحطاط اجتماعی و…